شریعت، روح سیاست حمید طالب‌زاده، عضو هیات علمی دانشگاه تهران، در چهارمین دوره طرح ملی گفتمان نخبگان علوم انسانی با عنوان «تاملی درباره امكان علوم انسانی» به ایراد سخنرانی پرداخت. شرایط امكان علوم انسانی وی در ابتدای سخنانش با طرح این پرسش كه علوم انسانی در چه شرایطی ممكن می‌شود و به لحاظ تاریخی و سنت اندیشه تا چه حدودی چنین شرایطی را در خودمان فراهم كرده‌ایم، گفت: بحث من در حدود سنت فكری و فلسفی اسلامی است. تامل در مورد امكان علوم انسانی، بی‌تردید كار فلسفه و اندیشه فلسفی است. تامل درباره امكان هر امری به فلسفه مربوط می‌شود. خاستگاه علوم انسانی اندیشه فلسفی بوده است و از همین رو تامل درباره امكان علوم انسانی به فلسفه مربوط می‌شود.عضو هیات علمی دانشگاه تهران سپس به بحث پیرامون اندیشه فلسفی در یونان پرداخت و افزود: در یونان فلسفه توام با اندیشه سیاسی بوده است. فیلسوفان مابعدالطبیعه، اهتمام فراوانی به اندیشه سیاسی داشته‌اند.طالب‌زاده سپس با بیان مطالبی در مورد جایگاه انسان و سیاست نزد فیلسوفان بزرگ یونان به بیان جایگاه سیاست نزد فیلسوفان مسلمان پرداخت. سیاست نزد فیلسوفان مسلمان دبیر شورای تحول در علوم انسانی سپس به بحث سیاست و اندیشه در بین فیلسوفان مسلمان پرداخت و افزود: مسلمانان این مباحث را با اندیشه اسلامی وفق دادند كه در راس آنان فارابی است. فارابی دیدگاه افلاطون و ارسطو را با هم جمع كرد. فارابی همچون ارسطو انسان را مدنی بالطبع می‌داند. انسان‌ها برای رفع نیاز، به یكدیگر احتیاج متقابل دارند. در اندیشه فارابی، دولت-شهر یونانی، تبدیل به مدینه شد و برای او، همان مدینه پیامبر مدنظر و الگو است كه در آن تمام امور اجتماع زیرنظر پیامبر است. بنابراین، از نظر فارابی نیز فرد مطرح نبوده و همه‌چیز ذیل مدینه است. مدینه عبارت فلسفی امت در اندیشه قرآنی است. افراد به‌واسطه حضور در امت معنا پیدا می‌كنند. حالا در كنار امت، امام مطرح می‌شود. از نگاه فارابی، شخصی كه مدینه را رهبری می‌كند و در راس قرار می‌گیرد، پیامبر و معصوم است. این شخص تعلیم می‌دهد و تعلیم او قانون است. پیامبر، امام و فیلسوف همه از یك جنس و دو جلوه از یك حقیقت هستند. فیلسوف فارابی، انسان آگاه به جمیع مسائل بشریت است و به واقعیت عالم مرتبط و متصل است؛ او جامع حكمت عملی و نظری است. اصالت فرد یا جامعه؟ طالب‌زاده سپس با بیان اینكه برخلاف نظر مشهور، چنین نیست كه همه فیلسوفان مسلمان تابع رای و نظر فارابی باشند، گفت: نخستین فیلسوف در برابر فارابی، ابن‌سینا است و بحث او با فارابی متفاوت است. البته ابن‌سینا در مورد مسائل اجتماعی همچون فارابی مفصل بحث نكرده است. از دیدگاه ابن‌سینا، انسان مدنی بالطبع نیست. ابن‌سینا می‌گوید انسان مدنی بالاضطرار است؛ یعنی انسان ناچار است اجتماعی باشد. اگر انسان عمده نیازهایش برآورده می‌شد، دیگر تمایلی به اجتماع نداشت. برعكس فارابی كه نزد او جامعه اصالت دارد، در نزد ابن‌سینا جامعه اصالت ندارد و اعتباری است. ابن‌سینا در بحث از وحدت و كثرت، وحدت اجتماع را ضعیف‌ترین مرتبه وحدت می‌داند. از نظر او، اجتماع از افراد ساخته می‌شود و این افراد هستند كه اصالت دارند. با بیان ابن‌سینا، فرد ظاهر می‌شود، اما این فرد، همان سوژه مدرن نیست. این فرد، فرد دینی است نه فرد مدرن خودبنیاد. این فرد نیاز دارد و برای رفع نیاز خود، اضطرارا به جامعه رجوع می‌كند. در ابن‌سینا، افراد به حسب نیاز، جامعه را تشكیل می‌دهند. افرادِ جامعه دنبال منافع شخصی هستند. جامعه برای جلوگیری از متلاشی شدن و برای غلبه بر هوای نفس انسان، نیازمند به یك عقل كل است. به نظر او، عقل كل پیامبر بوده و نوع بشر وابسته به پیامبر است. اهمیت كار ابن‌سینا در برابر فارابی این است كه در آرای او، فرد مطرح می‌شود و جامعه‌ای كه دنبال منافع شخصی است. سیاست نزد ملاصدرا وی سپس به ‌طرح دیدگاه صدرا پرداخت و گفت: ملاصدرا بیش از ابن‌سینا پیرامون سیاست بحث كرده است و شیوه بحث او شبیه ابن‌سینا است. او در مشهد پنجم شواهدالربوبیه، بحثی با عنوان تفاوت میان نبوت، شریعت و سیاست مطرح كرده است. از دیدگاه صدرا، شریعت یعنی قوانین و احكام الهی كه اینها ظاهر است. نبوت مثل روح برای شریعت است و این احكام، قائم به وجود پیامبر است. شریعت نیز روح سیاست است. اگر سیاست روح نداشته باشد، از هم متلاشی می‌شود. شریعت و سیاست از چهار حیث با هم تفاوت دارند: اولین تفاوت آنها از حیث مبدا است. مبدا سیاست اراده‌های جزیی است، اما مبدا شریعت امر كلی و الهی است، بلكه ذات الهی و نفس كلی است. اگر سیاست از شریعت جدا شود، امر جزیی روزمره می‌شود و به نتیجه نمی‌رسد.به گفته طالب‌زاده، دومین تفاوت در غایت است. غایت سیاست اتصال با شریعت است. امر كلی شریعت حكم خواجه را دارد و سیاست برده است. برده از خواجه تبعیت می‌كند و به اوامر او گردن می‌گذارد. برده‌ای كه خواجه او را به رسمیت شناخت، اعتبار پیدا می‌كند. در بیان ملاصدرا فرد زمانی اعتبار پیدا می‌كند كه خواجه قبولش كند. حال چه زمانی خواجه این فرد را قبول می‌كند؟ زمانی كه برده پذیرای تكلیف باشد. فرد ابن‌سینا در بیان ملاصدرا به‌واسطه تبعیت از خواجه اعتبار پیدا می‌كند. غایت سیاست این است كه خود را به فرد مكلف برساند. موضوع سیاست فرد مكلف است و اگر این موضوع از بین برود، سیاست نیز از بین می‌رود. اگر برده از خواجه تبعیت نكند، سیاست، اهواء و آرا شخصی می‌شود و تبدیل به دیكتاتور و در نهایت متزلزل می‌شود و از بین می‌رود. تفاوت سوم از حیث فعل است. فعل سیاست ناقص، زائل و ضعیف و جزیی است، اما فعل شریعت تام است؛ چون مبدا سیاست، اراده‌های جزیی است، فرد تابع اراده‌های جزیی می‌شود. فعل وقتی بر اساس اراده كلی عمل كرد، فعل تام است. سیاست نیاز به فعل تام دارد.وی با بیان اینكه تفاوت چهارم در انفعال است گفت: فرد وقتی امر شریعت را می‌پذیرد، این پذیرش لازمه ذات او است. وقتی انسان امر الهی را می‌پذیرد، انسان عین وجود خودش می‌شود؛ پذیرش تكلیف، هیچ ناسازگاری با وجود او ندارد. تكلیف الهی متعلق به انسان و فطری ذات او است. اما انسان وقتی امر سیاسی را می‌پذیرد، گویی امر غیرخودی را می‌پذیرد. انسان با اغراض ثانوی امر سیاسی را می‌پذیرد.